سلام
سه شنبه بعد از ظهر سر کار پشت سیستمم بودم که به طور اتفاقی با این وبلاگ آشنا شدم. نمیدونم چی شد که دلم رو زدم به دریا و خواستم اگه کسی میتونه راهنماییم کنه با اینکه نوشتن شرح حالم و همچین درخواستی واقعا برام سخت بود. همون طور که توی حرفام نوشته بودم امشب نوبت من بود که شب پیش بابا باشم. از سرکار رفتم بیمارستان پیش بابا . ، ناراحت تون نکنم همون شب، شب آخر بابام بود و صبح چهارشنبه پدرم فوت کرد . . من امروز بعد از ده روز اومدم سرکار و پشت سیستممم نشستم و وارد وبلاگ شدم.
خواستم تشکر کنم از همه دوستانی که با راه کارهاشون میخواستند که کمکم کنند. ولی خوندنشون واسه من توی این زمان چیزی نبود جز افسوس و حسرت که نمیدونم چه جوری باید با این قضیه کنار بیام .
برای خواندن به ادامه مطلب بروید
تفریحی منبع
درباره این سایت